آهای آدمیان ، ای عاشقان ، ای راهیان ، ای عارفان ، ای صادقان ، ای
شکست خوردگان …
آهای همه به من عاشق بنگرید ، من یافتم!
دردی فراتر ازدرد و هیاهو ، و هیاهویی فراتر از غوغای هیاهوی عاشقانه را یافتم
آهای همه به من بنگیرید که میخواهم از عشق واقعی برایتان بگویم…
می دانم همه شما شکست خورده اید ، همه شما از عشق خسته اید ،
پریشانید ، پشیمانید اما چند لحظه ای به من بنگرید!
آهای ای عاشق تو که شکست خورده ای ، و حتی آهای عاشقی که هنوز
به عشق خود وفاداری و میخواهی که تا پایان راه با عشقت بمانی…
آهای ای عاشق مغرور ، آهای ای معشوق مجنون …
آهای تو که ادعا میکنی مجنون قصه هایی ، آهای تو که ادعا میکنی لیلی با
وفایی!
آهای ای عاشق غم گرفته ، آهای ای عاشق گریان ، ای معشوق پریشان!
به من بنگرید میخواهم برای شما از عشق بگویم …
عشقی که واقعی تر از معنای واقعی خودش است …
عشقی که هیچگونه جای ابرازی برای ما عاشقان نمیگذارد …
عشقی که در بین ما عاشقان ابراز شدنی نیست!
یافتم همان عشق واقعی را ، یافتم همان عشق عارفانه را!
عشق واقعی همه جاست ، عشق واقعی در قلب همه ما انسانهاست.
آهای آدمیان ما همه عاشقیم و از عشقمان بی خبر!
ما همه عاشقیم و خودمان نمیدانیم…
عشق ما خداست! خدایی که آنقدر مهر و محبت به ما میرساند که ما را
عاشق خودش کرده است!
خدا تمام وجود ماست، خدا زندگی ماست ، بدون خدا مرگ زندگی ماست!
این جملات نیز در بین درد و دلهای عاشق و معشوق رواج دارد اما به آن عمل نمی شود ...
اما اینک تمام این جملات یک حقیقت است که ما بدون خداوند
نمی توانیم زندگی کنیم و خداوند تمام وجود ماست…
عشق به خدا غروری بی نهایت دارد که در وجود همه ما عاشقان است!
خداست که تن بی جان ما را با حضورش جان میدهد ، خداست که
مهربانی را به ما هدیه می دهد ، خداست که هر روز باغی از گلهای بهشتی
را درمیان دیدگان ما قرار میدهد …
آن کوه بلند ، آن آسمان آبی ، آن خورشید در خشان در روزها ، آن مهتاب
نورانی ، آن ستاره درخشان ، در شبها !
دیگر چه میخوای ای عاشق؟ هر چه زیبایی در این دنیا است را خداوند به
تو تقدیم کرده است ! آیا تو میتوانی در مقابل این همه زیبایی ها که
خداوند( معشقوت ) به تو تقدیم کرده است در برابرش چیزی هدیه کنی؟
آیا میتوانی در مقابل این ابراز دوست داشتن و عشق ورزیدن خداوند به
او عشق بورزی ؟آیا میتوانی جواب این همه محبت عاشقانه خداوند را
بدهی ؟ای عاشق تو هر چه از باغچه ها و باغهای بزرگ این دنیا گل بچینی
ودربزرگترین سبد دنیا بچینی و بخواهی به تنها معشقوت که خدا هست
هدیه دهی باز در مقابل عشق ورزیدن او ناچیز خواهد بود!
معشوق به عشقش میگوید تمام ستاره های دنیا برای تو ، اما آیا می تواند
این ستاره ها را به عشقش هدیه دهد؟
اما خداوند این ستاره ها را آفرید که به شبهای تیره و تار عاشقانش هدیه دهد!
خورشید را در آسمان زندگی مان قرار داد تا روزهایمان نورانی و گرم
شود!مهتاب را در شبهای ما قرار داد تا محفل شبهای عاشقانش را نورانی
کند!خداوند معشوق همه ما عاشقان است!
ما همه عاشقیم ، بی رنگی ، دروغ و خیانت در کار ما نیست!
رسم ما دروغ و خیانت در کار معشوقمان ( خداوند) نیست!
خدا معشوق همه ما عاشقان است چون ارزش و توان ابراز عشق ورزیدن
به همه ما انسان ها را دارد!
کسی از عشق به خدا حسادتی نمی ورزد چون خودش نیز می تواند عاشق
واقعی خداوند باشد!
آهای عاشق وقتی دلت میگیرد دیگر نیازی به گریه و اشک ریختن یا به
خاطردوری و یا به خاطر اینکه از عشقت فاصله داری نیست !
چون عشق تو همینجاست! هم در قلبت نهفته است و هم اینکه در همه
جامی باشد و هوای تو را دارد!
عشقت همیشه با تو هست ، حالا هر چه میخواهی با تنها عشقت یعنی خدا
درد و دل کن!
خداوند درد و دلهایش را در کتاب مقدس قرآن نوشته است، هر چه
میخوای آن درد و دلهای عاشقانه اش را بخوان!
تو نیز زمانی که درد و دل داری میتوانی به او بگویی!
آهای ای عاشقان عشق شما همه بیهوده است ، آهای عاشقان معنی
عشق در نگاه همه ما آدمیان به این دنیای زیبا است!
حتی عشق به مادر نیز عشقی زودگذر و پایان یافتنی می باشد !
محبت مادرانه ابدی نیست !
حتی این محبت مادرانه ممکن است روزی از ما گرفته شود!
این عشق به خداست که نه تنها چیزی از ما نمیگیرد بلکه هر چه زیبایی
در این دنیا بخواهی به ما هدیه میدهد!
این همه زیبایی ها و این همه ابراز عشق ورزیدن و دوست داشتن که خداوند
( تنها معشوقمان ) به ما هدیه کرده را نمیتوان به صورت واژه و یا شعر
وصف کرد!دست یافتن به این واژ ها ی عاشقانه غیر ممکن است!
اینها همه با یک نگاه میتوان درک و احساس کرد!
کلام آخرم سکوت است ، دیگر چیزی نمیتوانم بگویم چون صدایی از
حنجره ام بلند نمی شود!
دستهایم دیگر توان نوشتن هیچ واژه ای در مورد عشق به خداوند
نخواهد داشت!پس حرف آخر!!
ای عاشقان دیگر هیچ ادعایی و هیچ غروری نداشته باشید که تنها شمایید
که عاشق عشقتان هستید ، و ادعا نکنید که عشقتان بهترین و زیباترین
است بلکه خودتان با یک نگاه و با عقل و منطق می توانید اطرافتان را
بنگرید وآنوقت بگویید عشق واقعی کیست و کجاست!
عشقی که من صحبت از آن کردم ، نه هوس است ، نه خوش گذرانی
است و نه سختی ، انتظار ، اشک ریختن ، غم و غصه ، ناله ، جدایی ،
وداع در آن است و نه پایانی دارد! این عشق ابدی است!
این آتش عشق ما به خداوند با هیچ چیز خاموش نمی شود ، و این قلب
عاشق ما به هیچ قلبی دیگر فروخته نخواهد شد!
این قلب کوچکمان را معشوقمان به ما هدیه کرد و آفرید و ما نیز دوباره
این قلب کوچک و عاشق را به او هدیه می کنیم!
این غوغای عشقمان به خدا به هیچ وجه آرام نمی شود و این غوغای عشق
تا ابد غوغا به پا خواهد کرد!
اینک با افتخار دستهایمان را به سوی تنها عشقمان بالا می بریم و از تمام
وجودمان و از ته قلب عاشقمان به خداوند به خاطر این همه زیبایی ها و
ابراز دوست داشتن و عشقی که به ما داشته است و کسی را در مقابل ما گذاشته که دوستش داشته باشیم و با این همه محبت و مهر خودش ما عاشقان را شرمنده کرده است میگوییم:
دریــا باش دوست من ...ادامه مطلب...
|
گنجشک با خدا قهر بود… روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد… و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و… خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. همان را هم از من گرفتی.تو این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست… خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد... |
عشق تجربه ای از واقعیت است . در عشق انسان عاشق نمی شود بلکه به عشق تبدیل میشود.این همان عشقی است که صوفیان به آن وجد می گویند .وجد حالتی است که در آن تو نیستی فقط خدا هست . درآن نور هست و تو از نور متولد می شوی .
لحظه ی هماهنگی مطلق .که ناگهان دری به رویت باز می شود وتو میتوانی درونی ترین هسته ی وجودی خود را که از هزاران خورشید نورانی ترمی باشد را ببینی . تومیتوانی حقیقت را ببینی و آن را لمس کنی.تو دیگر در دیواره های تن و ذهن محصور نخواهی بود ، برای لحظه ای نور میشوی وتاریکی در تو ناپدید خواهد شد ادامه مطلب...
زندگی رازیست غیر قابل پیش بینی وهیچکس نمی داند در لحظه ی بعد چه اتفاقی رخ خواهد داد . البته اگر هم غیر از این بود آنوقت زندگی امری ساختگی وکاذب میشد . زندگی با هزارویک خطرجریان دارد ووقتی نا امنی وخطر افزایش می یابد تنها راه مقابله با آن هوشیاری و آگاهیست .
زندگی مانندآئینه ای است که چهره ی خودمان را منعکس میسازد اگر مهربان باشیم ، زندگی مهربانی را به روی ما باز میگرداند و اگر اهریمن...............
در مهربانی عشق وجود دارد . در مهربانی نور وخدا وجود دارد .ادامه مطلب...