بسا خویشاوندی که از بیگانه دورتر است، و بسا بیگانه ای که از خویشاوند، نزدیک تر است . [امام علی علیه السلام]
تنها یاور هستی خدای بی کسان
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10355
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
تنها یاور هستی خدای بی کسان
تنها یگانه ی خلقت

........... لوگوی خودم ...........
تنها یاور هستی خدای بی کسان
............. بایگانی.............
اردیبهشت 1389

........... دوستان من ...........
مظلومه ای که پاره تن پیامبر بود
حضرت زهرا

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • قهرگنجشک با خدا

  • نویسنده : تنها یگانه ی خلقت:: 89/2/20:: 12:14 عصر

     

    گنجشک با خدا قهر بود 

    روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . 

    فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان

    این گونه می گفت: 

    می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که 

    دردهایش را در خود نگاه میدارد… 

    و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. 

    فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، 

    گنجشک هیچ نگفت و… 

    خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
    گنجشک گفت :  لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. 

    همان را هم از من گرفتی.تو  

    این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ 

    و سنگینی بغضی راه کلامش بست…
    سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. 

    خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو

    از کمین مار پر گشودی.
    گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. 

    خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به

    دشمنی ام برخاستی! 

    اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

    ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...  


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ